کاروانسرای مهیار، یک شهر کوچک...
متن اصلی
در روزگاران قدیم، مرد مهربانی در حوالی مبارکه اصفهان زندگی میکرد. او دید که مسافران شبها کنار جاده خسته و بیپناه میمانند. او تصمیم گرفت یک کاروانسرای بزرگ با اتاقهای مرتب بسازد تا همه مسافرها جای امن و گرمی داشته باشند.
کنار کاروانسرا، نانوایی، آسیاب، قهوهخانه و بازارچه راه انداخت تا زندگی برای مسافران و روستاییها راحتتر شود. بهتدریج مسافران زیادی به اینجا آمدند و روستا شلوغ شد؛ حتی خیلیها دوست نداشتند بروند و همانجا ماندند.
کاروانسرای مهیار شد یک شهرک کوچک در دل جاده، جایی که هر کسی از راه میرسید، با عشق و مهربانی پذیرایی میشد و شبها آسوده میخوابید
حالا با دیدن این کاروانسرا میتونیم بفهمیم که آدمها قدیم چقدر هوای همو داشتن و چطور مسافرت میرفتن
اطلاعات اثر
رسانه
نوشتاری | قصه
نوع اثر
دوره تاریخی
موقعیت سیاسی
مواد و مصالح
کلیدواژهها
ارزیابی و نقطهنظرات
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.singularReviewCountLabel }}
{{ reviewsTotal }}{{ options.labels.pluralReviewCountLabel }}
{{ options.labels.newReviewButton }}
{{ userData.canReview.message }}
از همین نگارنده